معاون دانشگاه علوم و معارف قرآن مطرح کرد:
صحتسنجی ادعای تفرقه در جامعه اسلامی پس از رحلت پیامبر(ص)
حجتالاسلام خوببین خوشنظر گفت: ادعای تفرقه در جامعه اسلامی پس از فوت پیامبر(ص) ادعای صحیحی نیست. نکته مهمی که باید به آن دقت کرد این است که جامعه به نحو عام دچار تفرقه نشد بلکه اختلاف نظر در باب موضوع خلافت در بین خواص و دو اقلیت تاثیرگذار، خودنمایی کرد.
به گزارش ایحا به نقل از ایکنا، حجتالاسلام والمسلمین سیدکریم خوببین خوشنظر، معاون پژوهشی و فناوری دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم، به بیان نکاتی درباره اوضاع جامعه اسلامی در زمان رحلت پیامبر اسلام(ص) و همچنین ماجرای غدیر و جنگهای صدر اسلام پرداخت.
متن این مصاحبه در ادامه میآید؛
در زمان رحلت پیامبر(ص) اوضاع مسلمانان چگونه بود و آیا جامعه اسلامی در شرایط ثبات به سر میبرد یا هنوز به ثبات نرسیده بود؟
در پاسخ به این سؤال به نظر میرسد مقدمه کوتاهی لازم است بیان کنم و آن این که هر جامعهای دست کم از دو یا چند اقلیت تأثیرگذار که میتوان از آنها به «خواص» هم تعبیر کرد و یک اکثریت تاثیرپذیر و پیرو تشکیل مییابد و همیشه این اقلیتهای نخبه و تاثیرگذار هستند که ثبات و یا بیثباتی جوامع را رقم میزنند. در قضیه رحلت جانگداز پیامبر اعظم(ص) ما شاهد هستیم در حالی که امام علی(ع) و خانواده پیامبر(ص) داغدار و مشغول امور مربوط به تدفین حضرت هستند، سران انصار و مهاجر در خلوت ثقیفه بنی ساعده در صدد تعیین جانشین پیامبر بر آمدند و در واقع اینان هستند که با استفاده از فرصت و به جهت شئون و مقاماتی که برای خود قائل هستند، به توصیهها و فرمایشات پیامبر(ص) در مورد جانشینی پس از خود وقعی ننهاده و به تعیین جانشین رسول خدا(ص) مبادرت ورزیدند و پس از آن با علنی کردن این تصمیم، اکثریت تاثیرپذیر و پیرو را با ادله نخنما مجبور به پذیرش آنچه در سقیفه بنی ساعده اتفاق افتاد، کردند.
پس اولاً باید مقصود از ثبات و شرایط ثبات در این پرسش را مشخص کرد که مقصود از ثبات و شرایط ثبات چیست و ثانیاً تصریح کرد که ثبات و بیثباتی در جوامع دینی و غیر دینی را در وهله نخست اقلیتهای تاثیرگذار و به سخن دیگر، خواص جوامع و به تبع آنان اکثریت پیرو رقم میزنند و پدید میآورند. بنابراین، اگر مقصود از ثبات و در شرایط ثبات بودن جامعه اسلامی زمان رحلت پیامبر(ص)، باقی بودن بر آموزههای پیامبر اسلام و پذیرش اتمام حجتهای حضرت بود که با مردم آن دوران داشتند، باید گفت خیر! چون اکثریت تاثیرپذیر و پیرو هنوز به آن بلوغ کافی و کامل نرسیده بودند و از ثبات و استقلال فکری لازم برخوردار نبودند و لذا به راحتی نصایح رسول خدا را از یاد بردند زیرا خواص و اقلیت تاثیرگذار میدانداری کرده و با برجسته کردن پارهای از فضائل خودساخته، و تحریف واقعیات ذهنیت اکثریت جامعه را به تسخیر خود درآوردند و شد آنچه شد و کردند آنچه کردند.
چرا فوراً پس از رحلت ایشان جامعه اسلامی دچار تفرقه شد و بر سر خلافت اختلاف نظر پیش آمد؟
به نظر میرسد این ادعای صحیحی نیست. نکته مهمی که باید به آن دقت کرد این است که جامعه به نحو عام دچار تفرقه نشد. اختلاف نظر در باب موضوع خلافت در بین خواص و دو اقلیت تأثیرگذار، خودنمایی کرد و لذا ما شاهدیم که تظلمخواهی حضرت زهرا(س) از مهاجر و انصار در باب غصب خلافت راه به جایی نبرد و گوششان بدهکار فرمایشات حضرت نشد و مهاجر و انصار با آنچه در سقیفه بنی ساعده اتفاق افتاد، همراهی کردند و اگر غیر از این بود، ما باید شاهد جنگ و برخوردهای فیزیکی میشدیم ولی میبینیم که اکثریت تأثیرپذیر و پیرو، هیچ عکسالعمل قابل قبولی از خود بروز ندادند و لذا موضوع مهم غصب خلافت به محاق رفت و امام علی(ع) ناچار به پذیرش شدند.
افراد زیادی در ماجرای غدیر بودند. پس چگونه آن همه جمعیتی که آن روز حضور داشتند به سرعت به سمت دیگران رفتند و وصیت پیامبر گرامی اسلام(ص) را فراموش کردند؟
در پاسخ به این پرسش باید عرض کنم، بنا به نقلی ۹۰ هزار و بنا به نقل دیگری ۱۲۴ هزار نفر در هنگام اعلام جانشینی حضرت علی(ع) از سوی حضرت رسول(ص) حضور داشتند، ولی این که چرا مفاد آیه اکمال دین که پیامبر در سال دهم هجری و در حجةالوداع به تفسیر عینی و عملی آن مبادرت ورزید، از یادها رفت، علل مختلفی دارد که به بخشی از آن پیش از این اشارههایی شد و بخشهایی آن با تبیین پارهای از آیات قرآن شرح و بست مییابد که لازم است به آن اشاره کنم.
برای مثال در آیه ۱۴ سوره حجرات آمده است: «قالت الْأعْراب آمنّا ۖ قلْ لمْ تؤْمنوا ولٰکنْ قولوا أسْلمْنا ولمّا یدْخل الْإیمان فی قلوبکمْ ۖ وإنْ تطیعوا اللّه ورسوله لا یلتْکمْ منْ أعْمالکمْ شیْئًا ۚ إنّ اللّه غفورٌ رحیمٌ؛ اعراب (بر تو منّت گذارده و) گفتند: ما (بی جنگ و نزاع) ایمان آوردیم، بگو: شما که ایمانتان (از زبان) به قلب وارد نشده به حقیقت هنوز ایمان نیاوردهاید لیکن بگویید ما اسلام آوردیم (و از خوف جان به ناچار تسلیم شدیم)، و اگر خدا و رسول وی را اطاعت کنید او از (اجر) اعمال شما هیچ نخواهد کاست (و از گناه گذشته میگذرد) که خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.» این آیه توصیف بخشی از حالات قلبی و درونی اعراب دوره رسالت است.
مثال دیگر آیه ۱۴ سوره نمل است. در این آیه اشاره میشود که دو عامل اساسی وجود دارد که آدمی را نه تنها در برابر رسالت پیامبر(ص)؛ بلکه حتی در برابر خداوند مهربان به لجاجت و عناد میکشاند. خدای متعال در آیه میفرماید: «وجحدوا بها واسْتیْقنتْها أنْفسهمْ ظلْمًا وعلوًّا ۚ فانْظرْ کیْف کان عاقبة الْمفْسدین؛ و با آنکه پیش نفس خود به یقین دانستند که آنها معجزه خداست باز از کبر و نخوت و ستمگری انکار آن کردند، پس بنگر تا عاقبت آن مردم فاسد به کجا انجامید (و چگونه هلاک شدند)». ظلم و برتریطلبی، دو عامل اساسی انحطاط خواص و حتی عوام جامعه است و لذا بخشی از خواص تاثیرگذار در سقیفه بنی ساعده به خاطر علو و برتریطلبی از یک سو و ظلم به پیامبر(ص) و نادیده گرفتن وصایای حضرت و در نتیجه ظلم به جانشین پیامبر(ص) و غصب خلافت او از سوی دیگر، دچار انحطاط فکری و عملی شدند و کردند آنچه کردند.
نمونه و مثال دیگر آیات اول و دوم سوره نصر است که خداوند فرموده است: «إذا جاء نصْر اللّه والْفتْح ورأیْت النّاس یدْخلون فی دین اللّه أفْواجًا» یعنی پس از نصر و پیروزی، مردم فوج فوج و دسته دسته داخل در دین خدا میگردند. دین در قلوب آنها نهادینه نگردیده و سکنی نگزیده، بلکه آنها هستند که پس از نصرت الهی و پیروزی داخل در دین خدا میگردند تا بهره و استفاده خویش را داشته باشند.
درباره جنگهای زمان پیامبر(ص) سخن بسیار گفته شده، اما پیمانهای صلح زیادی هم در آن دوره بسته شده است؛ چرا کمتر به این موارد اشاره میشود و بیشتر بحث از جنگهای زمان ایشان است؟
در پاسخ به این پرسش به طور خلاصه باید عرض کنم که در دوران ۱۰ ساله هجرت پیامبر(ص) و مسلمانان به مدینه، به جز دو سه سال، پیامبر(ص) و مسلمانان تقریباً ۷ سال درگیر جنگ بودند و البته در مواردی هم پیمان صلحی بین مسلمانان و مشرکان و برخی طوایف منعقد شد که میتوان به پیمان صلح بنی قینقاع، بنی قریظه و همچنین پیمان صلح حدیبیه با پیامبر اسلام(ص) اشاره کرد.
نکته مهم در بررسی و مرور جنگها و پیمان نامههای صلح پیامبر(ص) و مسلمانان با مشرکان و دیگر طوایف، این است که باید مراقبت ورزید و از یک مغالطه بر حذر ماند و آن این که، یادکرد جنگهای پیامبر(ص) در نسبت با معاهدات و پیماننامههای صلح ایشان در کتب تاریخ و سیره، به جهت تکثر و تعدد جنگها بوده است؛ یعنی در یک نسبت سنجی ساده میتوان شاهد تکثر و تعدد جنگها و سریههای پیامبر(ص) بود و لذا کثرت یادکرد از جنگها و سریههای پیامبر(ص) یک امر بسیار طبیعی است و هیچ انگیزه دیگری در میان نیست.
نکته مهم دیگری که باز نباید مورد سوء استفاده و مغالطه قرار گیرد، این است که پیماننامههای صلحی که پیامبر(ص) با بنی قینقاع، بنیقریظه و یا حتی مشرکان مکه در قضیه صلح حدیبیه منعقد کردند، هیچ یک به سرانجام نرسید و از سوی طرفهای مقابل به راحتی نقض شد؛ همان چیزی که در دوران معاصر و در معاهدات بینالمللی سازمانهای مدعی صلح و بشر دوستی نیز به وفور شاهد آن هستیم که پیمان نامههای صلح از سوی مدعیان آزادی و دموکراسی به بهانههای واهی در جهان نقض میشود.
پس این نکته در سؤال شما که در مرور سیره پیامبر(ص)، چرا به پیماننامههای صلح ایشان کمتر اشاره میشود را باید اینگونه پاسخ داد که آن پیماننامههای صلح، آثار و تبعات قابل توجهی را در پی نداشته، همگی از سوی مدعیان صلح نقض شده است و لذا به نظر میرسد انگیزهای برای شرح و بسط آنها از سوی مورخان و اندیشمندان باقی نمیماند؛ بلکه به عکس با مرور پیماننامههای صلح در دوران رسالت و هم اکنون، این عبرت را میتوان دریافت کرد که به لبخند دشمن و وعدههایی که میدهد نمیتوان و نباید اعتماد کرد الا بشرطها و شروطها.
به نظر شما مهمترین رهنمودهای پیامبر(ص) در چه حوزهای بود؛ اخلاق یا عقاید یا احکام؟
مروری ساده به آیات قرآن کریم و سیره رسول اعظم(ص) شاهد بر این مدعا است که پیامبر برای تکمیل و تتمیم اخلاق بشریت و نیز انتقال معارف و بصیرت به همنوعان خود در گستره تاریخ برانگیخته شده است و آیه ۱۰۸ سوره یوسف که خداوند فرموده است: «قلْ هٰذه سبیلی أدْعو إلى اللّه ۚ علىٰ بصیرةٍ أنا ومن اتّبعنی ۖ وسبْحان اللّه وما أنا من الْمشْرکین؛ بگو: طریقه من و پیروانم همین است که خلق را به خدا با بینایی و بصیرت دعوت کنیم، و خدا را از شرک و شریک منزه دانم و هرگز به خدای یکتا شرک نیاورم» گواه بر این ادعا است.
نظر دهید